فخر می فروشم

مرداد رو به پایان

قالی خشکیده بر سنگ فرش های اتاق

رویایی زیبا و یک انتظار شیرین

و تویی که تمام سهم من از دل خوشی های روزگاری

تمام نداشته هایم را پر کردی

تمام حسرت هایم را پوشاندی

تسکین تک تک ناله های دل

و امیدی روشن و متحرک رو به فردا

فردایی زیبا 

که واقعیت و رویایش با هم زیباست

مردی از تبار آدم هایی که همیشه فراری بودم

از تبار تمام باورهای منفی که در باورمان گنجاندند

از تبار خاکی که همیشه آن را مسبب بدبختی های خویش می دانستم

بارها بد گفته ام و بد شنیده ام

اما نمی دانم چه شد دل در گرو تو گیر کرد

تمام باورهای منفی را زیر پا گذاشت

و روزنه های مثبتی را کشف کرد

از سخاوت و مهربانی هایت

از استحکام و صلابتت

از مردانگی ات

به خویش می بالم

که دل در گرو مردی داده ام از تبار مردمان خودم

از یک خاک

از یک ریشه

از یک باور

بلکه زیباتر

به وجود سیستانی ات افتخار می کنم.


+ یک قدم مانده به بیست و ششمین روز از  مرداد

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.