کی تمام میشه این همه درد و بغض
چند شب پیش یک پیامک اومد که فاطمه تو حرم امام رضا هستم چه دعایی کنم برات
امشب زنگ زده بود جویای جواب دکتر بشه ازش پرسیدم چه دعایی کردی برام؟ گفت دعا کردم زودتر حرکت کنی و بری یه جای بهتر و بیفتی رو غلتک زندگی و بتونی زندگی کنی و لذت ببری
+ هیچ کسی منو اندازه ی تو نفهمید هیچ کس
+لعنت به تمام جدایی ها و دوری ها و مسببش
+ ازت گذشتم اما هیچ وقت نفهمیدی سر چی معامله کردمت با خدا
+ بعد از این همه سال هنوز صدای گریه هات تو گوشمه که التماسم کردی نرو, تنهام نذار
دیگه تو تنها نیستی و من تنهاترین دختر این شهرم
خوبه که هنوز نگران ترین کس هستی نسبت به من
خوبه که قبل خودم موعد چکاپمو به یاد داری و یادآوری میکنی
خوبه که بهم برا موارد پیش اومده مشاوره و راهکار میدی
خوبه که هنوز نگرانمی
خوبه که دوست داری خوشبخت بشم که نیستم
پ.ن: اونی که مدعی عشق بود و من ده روزه تو این شهرم ازم نپرسید حالت چطوره ازم نپرسید دکتر چی گفت اصلا نبود به دیدنم هم نیومد و طلبکارانه هم برخورد میکرد
چقدر وسعت این تنهایی ها داره روز به روز بیشتر میشه
چقدر دلم گرفته از خدایی که بهش اعتماد کردم و این شد جوابم
تصمیم گرفتم دیگه دعا نکنم دیگه هیچی از خدا نخوام هرچه خواستم برعکس شد
دلم گرفته خیلی, الان کودکی باید بی مادر بشه, بی پدر بشه, بی خانمان بشه
یکی بی برادر بشه و دیگری بی خواهر بشه و دیگری بی همسر بشه
معلوم نیست با چه امیدها و آرزوهایی
توی این زلزله لعنتی
اون وقت یکی مثل من با هزاران درد و غم جسمی و روحی بدون انگیزه بدون امید باید زنده باشم
چقدر نا امیدی
چرا انقد بی هدفی
مثبت نگاه کن
زیبایی هارو ببین
از فرصت زندگی لذت ببر
مطمئن تو سخت ترین شرایط هم چیزای قشنگ برای لذت بردن وجود دارن
انگیزه که بمیره همه چی بی معنی میشه
هدف دارم اما راه رسیدنش رو بلد نیستم