ای همه آرزویم تو

برکه ای ساخته ام در ذهن

پاهای یخ بسته ام درون آب

نسیمی می وزد از مشرق زمین

و بوته ها را به رقص وا می دارد

منم و تماشای سنجاقک ها

منم و سکوت حاکم بر دل

منم و دنیایی از درد

منم و فاصله ها از تو  

سنگ سرنوشت به هم می زند آرامش برکه ی افکارم را

می لرزم

می لرزی

و عشق ریزش می کند

به همین سادگی

و اولین سلام

و اولین نگاه 

و زیباترین مرداد سی ساله ی من

و تویی که در مرز جنون می روی 

و غوطه ور می شوی در حیای دخترانه ی من

برکه ام خالی

بی حرکت

مرداب می شود

می پوسد

بوی لجن می دهد

اگر نباشی

اگر به حرکتش وا نداری

اگر سنگت را پرتاب نکنی

می میرد 

و می میرم

در همان نگاه پر لبخند اولت

برگرد و تحرک ببخش به زندگی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.