مژه ای بر هم زن

بانو

وقتی نگاهت را می گیری

خورشید را توان تابیدن نیست

گلایول را تاب خندیدن نیست

بانو مژه ای بر هم زن

تا طوفانی به پا شود در جنگل یخ زده یِ خاموش

تا شعله ای رقصیدن بگیرد

تا هوایی تازه شود

بانو زخم هایت را زیر چادر گل گلی ات پنهان نکن

 

 

بتکان چادر را

تا دنیا پر از قاصدک های خوش خبر گردد

تا سیب ها دوباره سرخ شوند

بانو بخند

که لبخندت تازیانه ایست برای بدخواهان 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.