دلم باران می خواهد
بدون چتر و بارانی
پر از برق آسمان اندر نگاه عابران خیس
دلم باران می خواهد
از جنس پاییزی
به همراه وزیدن های باد
به همراه طوفان ها
و تکان های تند و پی در پی
به دامن های دختران شهر
و ریزش های برگ و قطره های آب
دلم یک تنهایی مطلق
دلم پرسه هایی از جنس خویش می خواهد
ای عابران کوچه ی فرهاد
مرا تنها بگذارید
گریه ام را هیچ تسکین نیست
من از زندگی سیرم
در این پاییز می میرم
دلم سرد و کلامم سرد
هوای خانه ام هم سرد
مرا پاییز می گیرد
مرا تنها بگذارید
صدای شُرشُر باران مرا از غم می شورد
منم دلم یه هوووای بارونی می خواد ...
ایول دمت گرم
چه عجب یه بار با ما هم صدا شدی