هرچه می گذرد
به غریبی خود در بین آدم ها بیشتر پی می برم
حرف هایشان را نمی فهمم
هر چه بیشتر در بینشان هستم
تنهاترم
هر چه بیشتر سخن به زبان می آورند
سکوتم طولانی تر می شود
کسی را نمی بینم
که تواند درک کند وسعت دردم
و صدایی را نمی شنوم
که تسکین دهد قلبم را
و رهگذری نمی گذرد
که بوی آشنایی را بدهد
و نگاهی را حس نمی کنم
که سرشار مهربانی باشد
در قفسی گیر افتاده ام
و هوای آزادی به مشامم نمی خورد
این روزا باید فقط به خدا و بهخودت تکیهکنی ..
,آدمای خوب واقعا کم شدن .