غریب جمع

هرچه می گذرد 

به غریبی خود در بین آدم ها بیشتر پی می برم

حرف هایشان را نمی فهمم

هر چه بیشتر در بینشان هستم 

تنهاترم

هر چه بیشتر سخن به زبان می آورند

سکوتم طولانی تر می شود

کسی را نمی بینم

که تواند درک کند وسعت دردم

و صدایی را نمی شنوم

که تسکین دهد قلبم را

و رهگذری نمی گذرد

که بوی آشنایی را بدهد

و نگاهی را حس نمی کنم

که سرشار مهربانی باشد

در قفسی گیر افتاده ام

و هوای آزادی به مشامم نمی خورد

نظرات 1 + ارسال نظر
beny20 1396/09/28 ساعت 01:40 http://beny20.blogsky.com

این روزا باید فقط به خدا و به‌خودت تکیه‌کنی ..
,آدمای خوب واقعا کم شدن .

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.