وجودم ویروسی شده است از نوع غم
سلول ها را یارای زندگی نیست
با هر دمی که فرو می رود دلم خالی می شود
و هر بازدمی که فرا می رسد اشک را به ارمغان می آورد
چشمانم بوی رنج می دهند
عصاره ی تلخی چاشنی روزهایم شده است
وای بر این شب ها
شبی که چراغ آرامش انسان هاست
مرا چون هاله ای در بر میگیرد
و تمام دردها را بهم تزریق می کند
صدایم با سوزناک ترین ترانه ها هماهنگ شده است
خفقانی به نام بغض, غمبادی می بافد درون رویاهایم
وای بر اتاقی که پنجره ندارد
نمی شود باز نفس کشید
آیا کسی هست به دادم برسد؟
پ.ن:
1.منتظرم و در این انتظار دردناک غزل غم می نوازم.
2.خداوندم مرا رها مکن
3.ختم به خیرش کن این تلخی را
و سلام بر آبان رنگین ترین ماه سال
می گویند در پی این تاریکی شب ها
این شب های پر درد
این شب های پر از ظلم
منتظر روز آبستنی باش
که در پی آن آزادی و پرواز زاییده می شود.