خانه عناوین مطالب تماس با من

نوشته های دل

نوشته های دل

پیوندها

  • کارهای هنری یک معلول
  • فرانک
  • ردپای دوست امیر
  • My Note Book

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • کار هنری یک معلول
  • برای بانوی مهر
  • یلدای خوابگاهی
  • در انحنای پاییز97
  • در حوالی این روزهای دردناک
  • دردنامه 1
  • 153 بیست و چهارم آبان
  • حرف و فقط حرف
  • عشق در حاشیه خیابان رو به جنوب
  • ته خط

بایگانی

  • فروردین 1398 1
  • دی 1397 1
  • آذر 1397 3
  • آبان 1397 4
  • اردیبهشت 1397 2
  • فروردین 1397 2
  • اسفند 1396 2
  • بهمن 1396 5
  • دی 1396 28
  • آذر 1396 47
  • آبان 1396 32
  • مهر 1396 23
  • شهریور 1396 1
  • مرداد 1396 8

جستجو


آمار : 22302 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • کجایییییییییییییییییییی 1396/10/22 02:58
    می شود دست هایم را بگیری؟ می شود صدایم کنی می شود بشنوی مرا نگاهم کنی آغوش بگشایی و مثل کودکی هایم مواظبم باشی می شود نوازشم کنی خیلی تنهام بیا باهام حرف بزن دلم گرم شه یه نشونه ای بده آروم بگیرم پ.ن: بس می سوزاند این سرمای سوزان بی کسی - رنج را با تمام جان نوشته ام... - خستگی هایم میل رفتن دارند اما همچنان دعا می...
  • تلخ است بسیار تلخ 1396/10/20 23:21
    روزهایی که حالم خیلی بده اصلا توان نوشتن هم ندارم و این روزهای سرد و یخ زده ی دلم ندای درد سر داده اند. چشمان منتظرم را محکوم می کنم انتظار دلم را به چالش می کشم خودم را می خورم و می خورم باز هم زنده ام از نوع تلخ از نوع درد گریه هایم را هم خفه کرده ام هیچ چیز را توان آرام کردنم نیست نه خدایی که به این روزگارم لبخند...
  • آبمیوه بد مزه 1396/10/17 18:50
    نزدیک یک ماهه مادربزرگم مریضه و نوه و نتیجه و غیره تقریبا هر روز میان عیادتش و خلاصه اینجا همش شلوغ پلوغه دیروز کنارش نشسته بودم که خالم براش آب انار آورد دیدم با اکراه داره می خوره و من فک کردم بخاطر بی اشتهاییه, امروز باز نزدیکش بودم که باز خالم آب انار آورد براش دیدم سخت مقاومت کرد که نمی خورم چند روزه میدی از اینا...
  • درد دارد حال این روزها 1396/10/17 13:53
    می گویی حالت خوب نیست حال منم خوب نیست واقعیتش حال خیلی از مردم هم خوب نیست این حال بد مسری است این روزها طی همین دو ماه اخیری که من توی بحران های عاطفی بودم اولش زلزله اومد و جان خیلی از هموطن های کورد رو گرفت, بعدش هم مردم ریختند تو خیابون برای اعتراض و خیلی از جوو نها و نوجوون ها کشته شدند. و بدتر از اون آمار...
  • [ بدون عنوان ] 1396/10/17 04:30
  • عزای سنگفرش 1396/10/13 22:43
    گرد و غباری که تا در حیاط را می گشایی هجوم می برد به بیداری ات هوس زمستانه ای که بی جواب به خواب می رود چشمانی که بسته می شود و سوزی که تا اعماق اندیشه ات را به جوش می آورد پیچ امین الدوله ای که احوالش گرفته است اینجا سنگفرش ها به عزا نشسته اند بی ربط: امشب رفتیم بیمارستان تا خواهرم آمپولش رو تزریق کنه دقیقا یک ساعت...
  • کافه 1396/10/12 18:21
    یه مدتیه که کافه ها رو به دلیل وجود قلیون پلمپ کرده بودند, امروز شنیدم دیشب با حرکت یکی از سران شهر که پُستش بماند چیست شبانه تمومی پلمپ ها باز شده و اعلام کرده به صاحبانشون بگید بیان کافه ها رو باز کنند تا جوون ها بیان کافه قلیون بکشن و سرگرم شن و نریزن توی شهر اعتراض نکنن یکی از ویژگی های جهان سوم همینه به زودی میشه...
  • یک قدم تا رسیدن به فقر آفریقایی 1396/10/09 18:42
    چه بلبشویی در جریانه, خودمونم گیجیم که چکار کنیم تا بخشی از زخم این ملت بیچاره درمون بشه, اول و آخرش یک عده با خیالی آسوده به برنامه های رفاهی خودشون ادامه میدن و یک عده اندر خم نان شبند همین یارانه ی 45 تومنی بود که این ملت رو بیچاره کرد و هر روز یک بحثی سرش در میارن اصلا اوضاع مردم داد میزنه که چقدر شرایط سخت شده ما...
  • فردایی نرسیده 1396/10/07 23:17
    با صدای موذن از خواب بر می خیزد پرده را کنار می زند و به دستانش حرکتی داده و راهی حیاط می شود کنار حوض می نشنید و وضو می گیرد, بعد از خشک کردن آب وضو دستانش را به سمت بالا گرفته و در دلش دعایی می کند. سرمای دی ماه اجازه نمی دهد تا از هوای بیرون لذت بیشتری ببرد و سریع راهی اتاقش می شود و سجاده ترمه اش را که یادگار...
  • پرحرفی 1396/10/07 17:08
    یه مدته حس می کنم آدم های دور برم خیلی پر حرف شدن یا من زیادی بی حوصله ام از کودکی زیاد از پر حرفی خوشم نیومده نمی دونم مشکل چیه هر کی که به من میرسه شروع می کنه به تعریف از مسائل مختلف, سیاسی, گرانی, اوضاع بازار, درس و تحصیل, مد و پوشاک و بدتر از اون غیبت دیگران رو کردن اعصاب هر چیزی رو داشته باشم این مورد آخری سخت...
  • صد و نوزده 1396/10/07 13:48
    می گویند گریه نماد این است که در دل خبرها داری هر چه هست مقدس است این اشک و معجزه می کند آرامت می کند اجابتت می کند و زیباترت می کند و هر چه تنهاتر باشی راحت تر می توانی نفس بکشی گریه کنی زندگی کنی و چه گواراست مرگی که در همین حوالی دست در دست بشر می چرخد
  • [ بدون عنوان ] 1396/10/07 05:09
  • درد نوشته 1 1396/10/07 01:13
    خیلی خستم از اینکه هر کی از راه میرسه یک جور زندگیمو مورد قضاوت قرار میده بدون اینکه در شرایط من باشه داره محکوم میکنه اذیتم چه کسی درک می کنه معذب بودن دختر توی خونه ای که راحت نیست یعنی چی چه کسی می فهمه نفس کشیدن یعنی چی اینجا برا من حکم زندان رو داره حتی برا رهایی از اینجا پیگیر جاهایی شدم که هیچ وقتم ذهنم بهش...
  • بدبخت دکتری و فوق لیسانس 1396/10/05 18:54
    در حال وبگردی بودم که چشمم به جدول خرید سربازی سال 97 خورد, هیچ وقت در جریان چنین قیمت هایی نبودم نکته ی جالبی که ذهنم رو درگیر کرد ادامه تحصیل دادن تو مملکتی هست که همه جا به ضرره خدا وکیلی تو همین جدول زده برا فوق لیسانس 90 میلیون تومان و برای زیر دیپلم 20 میلیون تومان طرف 12 سال تا دبیرستان 4 سال تا لیسانس 2 سال...
  • طلسم 1396/10/05 05:11
    سرم این روزها شدیدتر از همیشه درد می کنه با اینکه مرتب داروهامو مصرف می کنم اما خون سخت به مغزم میرسه مدام سر گیجه هام شدیدتر میشن یکی از دوستام میگه دکترت رو عوض کن از طرفی هم تعریف این دکتر رو خیلی شنیدم اوضاع زندگیمم اصلا رو به راه نیست حوصله امم کم شده اکثرا سکوتم و آرام و درونم آشوبه تا مبادا خانواده ام به اوج...
  • امید دارم 1396/10/04 18:53
    امید دارم به آمدن صبحی زیبا صبحی که از لایه های شقایق خسته عبور می کند صبحی که به شیشه های اتاق سپیده می بخشد صبحی که نماد زندگانی قُمری هاست امید دارم به آمدن روزی که بتوان با تمام محدودیت ها بر کوچه های صبحگاهی بانگ انگیزه سر داد امید دارم روزی خواهد آمد که گریه ها، خستگی ها و غم های مردان جنوب شهر نیز به خنده تبدیل...
  • سکوت مطلق روزها 1396/10/04 18:47
    مرا شاید تنهاترین چیزی که شادمان کند یک چیز است مرا شاید آنچه توان به زندگی کشاندن داشته باشد یک چیز است وقتی اویی در دلت باشد که در زندگیت حضوری ندارد هیچ دل را تسکین نخواهد بود جز صدای آشنای او جز آمدنش لبخندش و نگاهش + سخت بی حوصله ام و توان نوشتن هم نیست تا بشه روحی حداقل تخلیه شد + خدایا شکرت که هوامو داری حتی به...
  • عشق مهمان یلدای من است 1396/10/01 02:14
    پسر ارشد کدخدای ده ما اسب زین کرده و سخت می تازد می رود سوی جاده ی عشق خبری در راه است تپه ها فرش قرمز شده اند بی بی مریم با بساط کرسی وسط راه کمین شده است کرسی اش پهن و همه جمع شده اند چای آتش همه جا پیچیده و صدایی که قُل قُل قلیان است و نفس های دختری کوله به دست شالِ آذر به سرش انداخته پیرهنش یادگارِ آبانه یِ ده مهر...
  • پاییز من به تو وفادارم 1396/09/30 18:42
    شمارش معکوس آغاز شد رسیدیم به لحظه ی وداع با پاییزی که همیشه سه فصل دیگر را در انتظار رسیدنش بودم پاییز فصل عاشقانه های من فصل کافه های روح نواز فصل اسپرسوهای تلخ و فصل رویا بافی های شیرینم پاییزی که امسال در نهایت استرس گذشت دردناک ترین لحظات را برایم رقم زد اما بازهم این پاییز را دوست دارم زردی باغ بوی جریان داشتن...
  • زلزله و دل لرزه 1396/09/29 23:58
    این زمین هم نمی خواد آروم بگیره, همش در حال لرزیدن ایران گردی راه انداخته هر روز باید یه نقطه از این سرزمین رو بلرزونه ما هم که تو ساختمون سازی خیلی تدبیر به خرج دادیم تو این مملکت پر گسل خدایا خودت رحم کن پ.ن: خیلی استرس فردارو دارم, هنوز نیومده فرکانس منفی از یه طرف سخت وارد شد و شدید دلم شکست گیر چه آدم هایی افتادم...
  • 109 1396/09/29 14:04
    تازه بیدار شدم بازم خوابم میاد از بسی استخوان دردم و کسل از بسی شب بی جهت خوابم نمی بره کلی کار دارم خدا کنه حسش باشه انجام بدم فردا قراره یه چیزی بشه که دو ساله بخاطرش دارم حرص می خورم خدا کنه به خیر و خوشی تموم شه خیلی استرس دارم
  • هر کسی را تمنایی است 1396/09/28 16:32
    دوستم زنگ زده میگه تازه از شهرستان رسیدم وسایلم رو گذاشتم وسط هال اول به تو زنگ زدم نمی دونم چرا دلم هواتُ کرده کلی فحش هم بارم کرد که چرا بهم زنگ نمیزنی (چی میتونستم بگم که شرایط روحیم این روزها بده) چیزی نگفتم میگفت رفتم دکتر کلی آزمایش ازم گرفتن و باز سه روز دیگه باید برم هم سن خودمه همکلاسی بودیم دوران لیسانس اما...
  • غریب جمع 1396/09/27 23:22
    هرچه می گذرد به غریبی خود در بین آدم ها بیشتر پی می برم حرف هایشان را نمی فهمم هر چه بیشتر در بینشان هستم تنهاترم هر چه بیشتر سخن به زبان می آورند سکوتم طولانی تر می شود کسی را نمی بینم که تواند درک کند وسعت دردم و صدایی را نمی شنوم که تسکین دهد قلبم را و رهگذری نمی گذرد که بوی آشنایی را بدهد و نگاهی را حس نمی کنم که...
  • 105 1396/09/26 23:13
    هیچ حس و حالی نیست, نه برای نوشتن, نه بری دوختن, نه برای خواندن, نه حتی برای نفس کشیدن فقط و فقط دلم گرفته از خودم, از این همه سردرگمی, از این همه درد و گیجی دیشب رو میگفتم از شب های شومه, امشب شوم تر از دیشب این زمان مرا می کشد زنده زنده می کشد پیر می کند می رنجاند متنفرم ازت که تمام اختیار را از من گرفته ای و مرا به...
  • خواب ابدی 1396/09/26 20:37
    یک دو روزی میشه باز فضا بوی هوای دو نفره گرفته دلم یک قدم زدن دبش می خواهد دو نفره نه بلکه تنهایی خودم باشم و خودم دست در دست خودم از پشت کوچه های بی رهگذر بدون حس تعلق به کسی به اندیشه ای به نگاهی به پیامی دلم یک قدم زدن دبش می خواهد بدون صدایی از باد از باران از آدمی زاده ی یخ بسته ی عمر من نیازمندم سخت به آرامش از...
  • من و خدا 1396/09/26 20:16
    پیرو پیشنهادات دوستمون آقا امیر این متن رو می نویسم. مشکلات و خواسته ها رو تیتر کردم و همان طور که فرموده بودید در قنوت و بعد نماز و قرآن و ... مطرح کردم. اجابت نشد حتی یک دانه عجول نیستم خواسته ای دارم که بیش از 12 ساله ازش می خوام اجابتش نکرده هنوز, تمام مقدمات و پیش زمینه هاش گاهی اتفاق میفته اما به هدف اصلی نمی...
  • خلوصی از جنس مادر 1396/09/25 23:58
    مادری در بستر تب می سوزد دخترش تمام مهر را برچیده غرغرش فضای جهان را پر کرده یادش نیست شب آبستن خود و رنج آن زن بیچاره در محراب نیاز یادش نیست رنج نه ماهه ی آن زن آبستن را که صبح تنور را گرم می کرد دل به کوه و باغ ها می داد هیزم جهت گرمابخشی زندگانی جمع می کرد نان می پخت نان می داد آرزوهایش خم و خم تر می شد یادش نیست...
  • هیچ خبری نیست 1396/09/25 19:32
    گاهی دلت به قدری درد می کند که هیچش چاره نیست جز سکوت سکوتی که خون را از مغزت می گیرد و استخوان استخوانت را به تنگ می آورد باز استرس دامن خستگی هایم را گرفته دیگر توان دردم نیست خدایا آرامشم را به من برگردان حال دلم را خوب کن
  • لحظه هایت پربرکت باد 1396/09/25 04:42
    حس عجیبی دارم همین الان توی همین لحظه , شنیدن صدای اذان یکی از لذت بخش ترین اصواتی هست که تا به حال شنیدم اما صدای اذان صبح یک چیز دیگه است الان هم اذان می گویند و حال و احوالِ شدیدن عجیبی دارم دلم حالت ایستایی آرامش بخشی به خودش گرفته قرص قرص شده ان شاالله که خیره امیدوارم درهای رحمت و برکت به روی همگی باز بشه و هفته...
  • ماهی سرخ دلم 1396/09/25 04:02
    ماهی سرخ دلم, که تو باشی و منم , خاطرات دل به دریا زدنت را چون دو تا قُوی سفید باز به هم می بافم از نگاه ماهی, زندگانی آب است از نگاه دل من زندگانی جاری شدن است همچو شعر سهراب همچو رودخانه ی دِه همچو سجاده ی شب که مادرم سمتِ خدا انداخته و دعای کودک غمگین زمین که مادرش از سختی زمان خوابیده کنج خلوت زده ی گورستان کودکی...
  • 159
  • 1
  • صفحه 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6