باز خواب دیدم پدرم بیماره و وسط هال خونه ی برادر بزرگم خوابیده, دور برش شلوغ بود خیلی ها عیادتش اومده بودند از دور دیدم کسی وارد حیاط خانه شد و داشت به درب هال نزدیک می شد در هال رو نیمه باز کرد دید شلوغه برگشت بلند شدم می دونستم اومده دیدن من رفتم دنبالش اما نبود. از خواب پریدم.
باز خوابیدم و دوباره دیدم سوار بر ماشینم و عقب نشستم و او راننده است و بسیار آشفته و خیلی سریع فرمان رو می پیچید و تند می رفت مقصدش کجا بود نمی دونم باز پریدم از خواب
دیگه تصمیم گرفتم نخوابم.
از وقتی تصمیم گرفتم بیشتر هوای خودمو داشته باشم و دیگه نگرانش نشم نه زنگ زدم نه پیامی فرستادم.
ساعت 5 عصر امروز زنگ زده بود جوابش رو ندادم برای اولین بار بود که شمارشو می دیدم حالم بد میشد داشتم شربت درست می کردم که با دیدن شماره حس کردم خون به مغزم نمیرسه با دو دستم سرمو فشار دادم فشارم افت کرده بود شوهر خواهرم داشت با لپ تاپش کار میکرد متوجه شد که حالم نرمال نیست.
باز 5:06 زنگ زد جواب دادم صداش گرفته بود و گفت فاطمه ما در مورد تمام جوانب زندگیمون صحبت کردیم و به توافق رسیدیم و تو سر یک دلیل مسخره میخوای همه چی رو تموم کنی انصاف نیست با من این کارو نکن من دوستت دارم بهم یه فرصت بده حرفامو بزنم
تمام این مشکلات بر میگرده به یک سو تفاهم بزرگ من حلش می کنم بهم فرصت بده شب با هم صحبت می کنیم
فقط اون صحبت کرد و من سکوت کرده بودم و آخرش خداحافظی کردیم.
دلیل کابوس ها رو فهمیدم چیه
چرا این اواخر همش پدرم تو خواب مریضه خدایا یعنی چی؟
بی توجهی این آقا حالا شد یک دلیل مسخره, من موندم چرا بعضی از آقایون درک نمی کنند باید به خانم ها توجه بشه
من کم نگران شدم کم زنگ زدم و با رد تماس یا عدم پاسخ روبرو شدم صبر هم حدی داره
درسته که گفته کمی صبوری کن همه چی داره درست میشه من گرفتارم اما تا کی؟
نیازی نیست که بگی دوستم داری میدونم دوستم داری اینو متوجه شدم وقتی کار دیگران رو به من ترجیح دادی وقتی ر د تماس میدادی وقتی این همه پیامک دادم و جواب ندادی و گفتی پیامک هام مسدود بوده هیچ پیامکی دریافت نکردم وقتی بیمارم و حتی حالمو نپرسیدی نتیجه ی چکاپمو نپرسیدی
دیگه دوست ندارم با صدای پر بغضت نرفتنمو التماس کنی از التماس بیزارم چه کسی التماسم کنه چه خودم التماس کنم