ماهی سرخ دلم

ماهی سرخ دلم, که تو باشی

و منم , خاطرات دل به دریا زدنت

را چون دو تا قُوی سفید

باز به هم می بافم

از نگاه ماهی, زندگانی آب است

از نگاه دل من

زندگانی جاری شدن است

 

 همچو شعر سهراب 

همچو رودخانه ی دِه

همچو سجاده ی شب

که مادرم سمتِ خدا انداخته

و دعای کودک غمگین زمین

که مادرش از سختی زمان خوابیده

 کنج خلوت  زده ی گورستان

کودکی که شب ها

کوچه ها را می گشت

تا بیابد 

تکه نانی 

جرعه آبی

نوازش دستی

و خدایی که عطرش به مشام می آید

ماهی سرخ دلم

اندرون دریا

موج می گیری

باز جاری شده ای

سرخ باش و بخند

زندگانی یعنی این

گاهی درد یک کودک شب

گاهی عشقبازی دو قو

گاهی رقص ماهی در آب

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.