خلوصی از جنس مادر


مادری در بستر تب می سوزد

دخترش تمام مهر را برچیده

غرغرش فضای جهان را پر کرده

یادش نیست

شب آبستن خود 

و رنج آن زن بیچاره در محراب نیاز

یادش نیست 

رنج نه ماهه ی آن زن آبستن را 

 

که صبح تنور را گرم می کرد

دل به کوه و باغ ها می داد

هیزم جهت گرمابخشی زندگانی جمع می کرد

نان می پخت

نان می داد

آرزوهایش خم و خم تر می شد

یادش نیست

رنج میلاد خودش را که 

به عشق ختم می شد

عشقی همراه خلوص

یادش نیست

شبانگاهانی که همین مادر فرسوده ی قرن

بارها می پرید از خوابش

تا کودک دلبند خودش را شیر دهد

لالایی و آغوش با یک دل سیر دهد

یادش نیست

آن زنی را که جوانی ها داد

پای لبخند همان دخترک زیبای محل

تا توانست بر جهان نقشه ی ایثار کشید

و محبت جاری کرد

تا همان دخترک زیبا رو 

پا به رویایی ترین بخت زمان بگذارد

قد می کشد آن دخترک کوچک ما 

خم می شود کمر مادر پیر


پ.ن: 

در دنیایی که همه چیزش شده تظاهر چطور می توان به مثبت, اندیشه ای کاشت؟

ای جهانیان دل داغ دیده ی مرا دیگر درمانی نیست

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.