امید دارم

امید دارم به آمدن صبحی زیبا

صبحی که از لایه های شقایق خسته عبور می کند

صبحی که به شیشه های اتاق سپیده می بخشد

صبحی که نماد زندگانی قُمری هاست  

امید دارم به آمدن روزی که بتوان

با تمام محدودیت ها 

بر کوچه های صبحگاهی 

بانگ انگیزه سر داد

امید دارم روزی خواهد آمد

که گریه ها، خستگی ها 

و غم های مردان جنوب شهر نیز به خنده تبدیل شود

آن روز دور نیست

کافی است بخواهیم


پ.ن: من با تو خواهم جنگید ای بیماری سست 

نظرات 2 + ارسال نظر
ناشناس 1396/10/06 ساعت 13:18

خب باز هم دلیل بر این همه پارادوکس نمیشه

خیلی خوبه که حال آدم رو نوشته هاش تاثیر نگذاره
اما چاره چیه

ناشناس 1396/10/05 ساعت 14:20

بین نوشته هات تناقض وجود داره
گاهی پر امید گاهی ناامید

چه ریز بین
گاهی حالم خوشه گاهی ناخوش

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.