یار مهربان لحظه های تلخ


شب است و بی تابی ساعت تیک تاکی روی دیوار

منم و یک قافیه تنهایی 

نه صدایی

نه امیدی

نه کلامی

و کتاب می شود تنها مونس من

همان مونس دختر سیزده ساله ی شب

که داروی درد نیمه شبش یه بغل کاغذ بود

شاهد دریا شدن پلک هایش

شاهد انتظارهایش

شاهد آرزوهایش

سال ها می گذرد

و باز منم و یک آغوش کتاب

و شبی پر از تنهایی


+ کاش امشب باران ببارد و بشورد تمام گرفتگی هایم

+ گر بی وفایی می کنی, بر کوچه ی تنهای ام لطفا گذرها نکن

نظرات 2 + ارسال نظر

ببخشید منو عزیزم
تمام لینکهام پاک شدن
مرسی از اینکه بهم سر زدی

قربونت برم عزیزم
متوجه شدم وبلاگت نمی اومد بالا ناراحت شدم که فقط شما رو داشتم که سر میزدی بهم و خوشحالم میکردی
با یکی دو نفر دیگه که اونا آدرس نذاشتن و نمیشه باهاشون ارتباط داشت

عزیزمی دوست جان

امید 1396/07/21 ساعت 03:39

قشنگ بود آفرین

لطف دارین

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.