رویای سبز

یاد ایام دانشگاه بخیر, حداقل درسی بود که با تمام وجود سرم بهش گرم بود, هیچ کس را نمی دیدم, فخر فروشی دیگران برایم مفهومی نداشت, تنهایی خودم را حس نمی کردم بلکه آن را مایه ی آزادی و ترقی خویش می دانستم, دنیا را از دریچه ای دیگر می دیدم, با تمام استرس ها, با تمام سختی ها, بازار فکری ام آرامشش بی نظیر بود.

کاش می شد تا ابد درس خواند, تا مدام تنهایی ات را به سرت نزنند, در به دری ات, پیری ات را بهت نکوبند.

از قدیم هم همین بود تا ساعتی از کتاب و درس فارغ می شدم زندگی با وزنه های سنگین درد از راه می رسید, نداشته هایم را به رخم می کشید بی رحم بود بی رحم تر از آدمی

دو سال به صورت شبانه روزی کار کردم و پس انداز تا یک روزی بتوانم آلونکی را رهن کنم و توی دنیای تنهایی خود به علایقم برسم.

از قدیم عاشق سنتور بودم اما نشد که به سراغش بروم شرایط اجازه نمی داد در منزل مادرم مخالف بود و در خوابگاه هم صدای دانشجوها بالا می رفت و سرپرست اجازه نمی داد هم اکنون هم که آواره ی خانه ی دیگرانم.

گویا زندگی دوست ندارد روی خوشش را برای چند صباحی به من نشان دهد.

نقاشی رو از بچگی دوست داشتم هیچ وقت حرفه ای کار نکردم اما تا دست به رنگ ها میزدم وجودم پر از آرامش و شوق می شد.

دوخت و دوز هم همین حس را بهم می داد و خداروشکر با این مورد هیچ وقت مادرجان مخالفت نکرد چون کمک دستی بودم برایش برای تهیه لباس آبجی های کوچکتر, استعداد بی نظیری داشتم همیشه می ترسیدند مبادا این قدرت یادگیری باعث شود چشم بخورم :) از قدیم یکی از مذخرف ترین خصلت هایم این بود تا برای دیگران هم کاری کرده باشم عشق می کردم از خودم بگذرم برای بقیه, حواسم به خودم نبود که زمانی که داره از دست میره هیچ وقت برنخواهد گشت و باید بیشتر قدر وقت را دانست.

سالی که کنکور میدادم دوتا کنکور ریاضی و هنر رو همزمان شرکت کردم هر دو در یک روز برگزار شدند و رتبه ی خوبی در هنر آوردم حداقل میشد هنرهای تجسمی رو انتخاب کنم اما باز هم با مخالفت خانواده رو به رو شدم و البته یه سری پند و نصیحت مشاوران, یکی از معلم های آشنا تماس گرفت و برعکس همه ازم خواست برو هنر بخون با توجه به شناختی که ازت دارم آنچه موجب آرامشت خواهد شد هنره نه هسته و اتم, نشد دیگر می گفتند آینده ای نخواهی داشت.

اما هنوز هم که هنوزه تنها چیزی که به وجدم میاره هنره نقاشی, سفال, موسیقی و خطاطی را تا حد جانم دوست دارم, هر اثر زیبایی که می بینم روحم انرژی می گیره 

کاش شرایطی فراهم شه تا بتونم مستقل شم.

خانه ای می خواهم پر از آواز

پر از بوی نقاشی

هوایش پر از نُت های موسیقی

فرش هایی از تار و پود هفت هنر

دیوارش مزین با قلم 

عشق آدینه ی هر صبحُ شب

تصنیف ها می نوازد ساز دل


+ و چه رویای قشنگی که به داد فنا رفت

+ کاش  زندگی بر عمر باقیمانده ی من و شما لبخند بزند/.

نظرات 3 + ارسال نظر

از تنهاییت لذت ببر
اما خودتو هیچوقت تو خونه حبس نکن....
زندگی کن ، تفریح برو ، شادی کن ، برو سر کار و پول دربیار و برو کلاس موسیقی...
به آرزوهات برس....
تنها نشستن و اینکه کی چی گفت برات مهم نباشه....

تصمیمم جنگیدنه میخوام دیگه برام مهم نباشه نظر دیگران
بعد این همه سال زندگی تنها یک روح پژمرده مونده برام
قربونت برم دوست جان

Beny20 1396/07/26 ساعت 14:51 http://beny20.blogsky.com

یادم باشه بگم یه نقاشی واسم بکِشی ، اوهوم ..
.
.
خواننده مسعود صابری ،
با شعر ملودی مهدی دارابی .
امیدوارم‌ خوشتون بیاد .

ان شاالله به روی چشم
ممنون از مشخصات آهنگ و همچنین معرفی
شدید زیبا بود
از اون آهنگ هایی که دل رو قلقک داده و پرواز میده تا اوج رویا

امیدوارم زودتر به آرامش برسی

ممنونم عزیزم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.