بانوی درد

بانوی درد

حرف ها دارم دردنامه ها دارم

این روزها چه مظلومانه محکوم می شوی 

 اتهام خطای چشم دیگران سمت تو می رود

حواست باشد هر که مظلوم تر زندگی اش پایمال تر

زندگی کن

هر چند این جامعه آدم حسابت نکند

باز هم زندگی کن 

مستحکم باش

مردانه بجنگ

فارغ از جنسیت

جدای از تمام تبعیض ها

تو محکوم نیستی به آنچه به ذهنت داده اند

خودت را زندگی کن بانو

تو محکوم نیستی به مهربانی 

گاهی لازم است وحشی باشی

تو محکوم نیستی به کنیز بودن

گاهی لازم است شهبانو باشی

ای که نامت مایه آرامش 

و درونت دردهای نهفته داری

زندگی کن خودت را جدای از پیام های دین ها و مذاهب

بانوی من زندگی کن

که کمترین سهم شادی در دو دنیا برای توست

شب است اینجا

نگذار دامنت را بگیرد آیه های درد و خستگی

زندگی کن 

عفیفانه بجنگ, بدرخش, و خودت را پس بگیر


پ.ن:

+ خواب باز در درد نیمه شبم می شکند.

+ افتخاری است مرد نباشی و مردانه بجنگی

+ باز هم منتظر یک شاید ناجوانمرد

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.