45

چند روزی میشه نه فرصت دارم نه حال و حوصله درست و حسابی, کلا از قدیم آدمی بودم که از بلاتکلیفی بیزار بودم.

فعلا درگیر یه کار اداری شدم خوب پاس میدن از این ارگان به اون ارگان

امشب پسر خواهرجان رو بردیم پارک, تو ماشین منُ اون همیشه عقب می شینیم پدر و مادرشم جلو هستن, یه دفعه وسط راه متوجه شدم داره بلند بلند یه چیزی رو تکرار میکنه شیشه رو آورده پایین و نگاهش به آسمونه و مدام تکرا ر میکنه خداجون به من یه خواهر بده 

پرسیدم چی میگی؟ میگه دارم از خداجون خواهر میخوام میگم کجاست خدا؟ اشاره کرد به ماه که بهش گفتم عزیزم اون ماهه نه خدا و دستمو گذاشتم رو قلبش گفتم خدا اینجاست.

خواهرم سال هاست ازدواج کرده و هنوز صاحب بچه نشدن این پسر 2.5 ساله رو به سرپرستی قبول کردن اینم مدام حس تنهایی میکنه و یه مدتیه همش دعا میکنه که خدا بهش خواهر بده تا باهم بازی کنن

رو کرده به باباش میگه بابایی تو که ماشین خریدی خب میرفتی واتن میخریدی بهتر نبود؟ منظورش وانت هست که عشق پشت وانت نشینی داره

خدای شیطنته و تنها دلیل روحیه دهی این روزهای من 


نظرات 3 + ارسال نظر

ای جانم
خدا به خواهرت و همسرش عمر طولانی بده
من خیلی به خواهر بزرگم گفتم برید یه بچه رو به سرپرستی قبول کنید اما همسرش دوست نداره
....
حتی پیشنهاد رحم اجاره ای هم دادیم و کلا داماد احمقی داریم

قربونت عزیزم
ان شاالله آبجی شما هم صاحب فرزند بشه به زودی و خبر خوشش رو بذاری تو وبت فرانک جان

Amir 1396/08/12 ساعت 13:17 http://mehrekhaterat.blogsky.com/

انشاالله که به واسطه همین کوچولویی که به سرپرستیش گرفتن ، صاحب یه کوچولو هم میشن

هر کسی مسائل خودشو داره از ادم بزرگا گرفته تا ادم کوچیکا

ان شاالله
ممنون از دعای خیر شما
دقیقا هیشکی بدون مسئله نیست :)

Beny20 1396/08/12 ساعت 01:05 http://beny20.blogsky.com

انشاالله خواهرتون یه بچه‌ خوشکل دنیا بیاره
و این کوچولو هم معلومه خیلی عزیزه ، بجا منم بغلش کن :)
.
.
.
ممنون دوست خوبم .

ممنونم از دعای خوبتون
سالهاست منتظریم اخه پسرخالم که شوهر خواهرمه خودش تک فرزنده از طرفی خانواده پدریش هیچ نوه ای ندارن و همه منتظرن
چشم فردا که بیدار شه
ممنون از شما

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.