فردا

دیشب یک دوست قدیمی زنگ زد جواب ندادم پیام دادم حال و حوصله ندارم اونم نگران حال جسمیم شد و بهش توضیح دادم روحی خوب نیستم.

آخر شب باز زنگ زد منم دلیل حالمو براش گفتم 

گفتم تصمیم دارم برا ادامه زندگی برم ...

گفت توی مسیر تهران دیدم همچین جایی رو میخوای برم شرایطشو بپرسم آدرس مشهد رو هم بهم بده میرم شرایط اونجارم میپرسم 

قرار شده تا آخر هفته جوابمو بده یک پیشنهاد دیگه هم داد که برا زندگی بیا شهر ما که گفتم نه اما گفت پیگیر میشم با این پولی که داری بشه جایی رو برات رهن کنیم که بهتره بیای پیش خودمون  

هر چی گره کوره افتاده توی زندگی فعلیم 

امروز باز وقت مشاور گرفتم برم ببینم میشه کمی بار روحیم سبک تر شه

تنها دل خوشیم بچه خواهرمه که اونم امروز واکسن چهارماهگی زده حال و حوصله خنده و بازی نداره قربونش بشم

برا واکسن دو ماهگیشم من اینجا بودم یادمه همون روزش با این آقا رفتیم بیرون کلی حرف زدیم 

اما دیگه نیست یک هفته است هرچی خط داره خاموشند تلگرام و اینستاگرام هم نیست احتمالا یادش رفته وعده هاش و این بار رفته دنبال زندگیش 

خدا کنه مادرم نه نیاره تو تصمیمم که میاره ولی خب باید جدی باشم 

نظرات 3 + ارسال نظر
Beny20 1396/09/01 ساعت 09:45 http://beny20.blogsky.com

سلام ..خوبی ؟

مشهد اصلا خوب نیس
و چراشو بخوام بگم شاهنامه میشه :)
پس فقظ بدون که اصلا خوب نیس ...

و بعد تهران هم باید خیلی حواست جمع باشه
حرف کسی روو اونجا باور نکن و کلن توی تهران آرامش گمه ...

و در کل اگه می دونی با رفتنت موفق میشی
برو و تلاش کن واسه خواسته ات ـ
مطمین باش بی جواب نمی مونه ...

سلام ممنونم خوبم
دلمم زیاد گرم مشهد نیست
تهرانم زندگی نکردم اصلا نمی دونم چجوریه فقط میدونم چون بزرگه و همه جور کسی هست ترسناکه

Amir 1396/08/30 ساعت 17:21 http://mehrekhaterat.blogsky.com/

سلام
یه چیز بگم ، شاید با خودت بگی نفست از جای گرم در میاد ها ، منو درک نمی کنی و این حرفا

نمیدونم ، بهر حال ، هر کسی تو زندگی مسائل خودش رو داره و این گره های کور ، در برهه هایی تو زندگی هر کسی میفته که با خودش میگه خدایا کی تموم میشه ؟ کی ؟ من خسته شدم

بخاطر بعضی از همون گره های کور ادم دچار فشار ها و تنش های عصبی میشه مثلا من پیچیدن مو یا ور رفتن با ابرو یا خوردن ناخن یا هر چیز دیگه

اما به نظر خودم تمام اون گره ها با توکل به خدا باز خواهند شد اما زمان بر هستند و طی شدن همون زمان باعث کلافگی میشه ، باید امیدوار بود و رفت جلو انگار که در جاده ی منتهی به تپه ای هستیم و میخواهیم زودتر پشت اون تپه رو ببنیم ولی چیزی که الان می بینیم تنها و تنها سربالایی ای هست که عرق ما رو درآورده.

امیدوار باش و به خدا بسپرش انشالله همه چی درست میشه

سلام
ممنونم از کامنت های پر از امید شما
چاره ای نیست جز توکل و حرکت
با درجا زدن اگر قرار بود حل بشه تا حالا حل شده بود

فاطمه من دختر خالم رفت مشهد واسه کار ، رفته بود تو پانسیون و کلی هم از آدمهای اونجا تعریف میکرد ، فکر کنم قیمتهاشم خوب باشه...
البته میدونم همه جا همه طور آدم هست...

حدود دو سالی تو پانسیون مشهد زندگی کردم
دنبال جایی هستم روانمم آروم باشه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.