تمام شد خواستنم گویا

چین های چهره ام رشد کرده اند

دلم هر بار سردتر می شود

گاهی سوز دارد مثل هوای این شب ها

با هر ثانیه ای که می گذرد 

ترازویِ دردهایم سنگین تر می شود

و این دختر بهاری تو ضعیف و ضعیف تر

  

قبل اینکه شادی را به ارمغان بیاوری 

غم شد هدیه یِ من

تنهایی شد مونس من

بی خبری و انتظار شد جوابِ من

این درد تمام شدنی نیست

این حال خوب شدنی نیست

اگر تو نباشی

اگر صدایت نباشد

اگر نامه هایت نباشد

اگر تصویرت نباشد

من مرده ایی بیش نیستم

به خداوندی خدا مرده ای بیش نیستم


+ ای صبح طلوع نکن بی جواب, خسته ام از دعای آخر شب و اول صبح, خسته ام از کمترین خواسته ای که اجابت نشد

من زندگی را نمی خواهم 

خدا کجایی وقتی جواب استخاره ها را بسیار خوب میدادی الان کجایی به داد این دلی برسی که فقط به تو توکل کرد

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.