پله پله تا ...

امشب رفتیم همون کافی شاپ همیشگی با خواهرجان و پسرش

فضا بیشتر دخترونه بود ولی خیلی شلوغ بود بوی تلخ ادکلن و سیگار و قلیون شدید قاطی شده همون در ورودی حس خوبی نداشتم 

شیرعسل سفارش دادم همون چیزی که خواهرجان طرفدارشه 

با مکافات تونستم بخورمش اصلا شیر با مزاجم سازگار نیست

باز بچه بیقراری کرد مجبور شدیم زود بزنیم بیرون و سر راه رفتیم سوپرمارکت برای خرید پوشک برا کوچولو 

وقتی اومدیم خونه باز حالم به هم خورد تا من باشم دیگه غیر اسپرسو چیزی سفارش ندم

  ادامه مطلب ...

درد بیکاری

چند روزیه باز سخت پیگیر کار هستم دو روز قبل رفتم اداره ای برای کار و مشورت بهم گفتن اگه کاری تو خونه بخوای راه بندازی بهت وام میدیم خیلی فکر کردم اما به نتیجه ای نرسیدم که چه کاری راه بندازم.

آگهی هم دادم برای کار فقط یه نفر زنگ زده که اونم سابقه کار می خواست.

سخت داره دیونه می کنه این موضوع منو

امروزه کار آزاد هم نیاز به پارتی و آشنا داره   ادامه مطلب ...

ماجرای گوشی و حاج آقا

امشب آزمایش رو بردم نشون بدم قبلش برای کار یکی از آشنایان لازم بود بریم بیمارستان دولتی, گفتن خانم دکتر ساعت 5 میاد ما 4 وقت گرفته بودیم یه ردیف صندلی 4 تایی خالی بود من و خواهرم و شوهرش نشستیم بعد یه آقای مسنی اومد کنار شوهرخواهرم نشست.

شوهر خواهرم تو مکان های عمومی که شلوغه اکثرا گوشیش دستشه بازی می کنه این حاج آقا گیر داد بهش, اونی که این موبایل و بازی ها رو کشف کرد خوب شما جوون هارو مشغول کرده که در جوابش گفت آره حاج آقا واقعا دستش درد نکنه.

اسباب خنده من و خواهرم فراهم شد حاج آقاهه باز گیر میداد و این باز سرش تو گوشی بود, خواهرم گفت از رو هم نمیره حداقل گوشیشو بذاره جیبش من گفتم بهتر اینه که اینجا خانم ها رفت و آمد می کنند چشمش بیفته به این و اون 

داره بازیش رو میکنه بهتره 

یه آقایی رد شد نصف سرش کچل بود حاج آقاهه گفت سرش رو نگاه چه صافه با پاشنه کفش بزنی پهن زمین میشه به خواهرم گفتم نگاه همون بازی صد شرف داره 

این گذشت یه خانمی رد شد پاشنه بلند پوشیده بود باز گفت کفش هاشو نیگاه چه پاشنه ای داره الهی که بخوره زمین با این کفشش

چند تا خانم دیگه هم رد شدن این باز متلک انداخت حالا من این ورتر بودم درست نمیشنیدم وقتی رفتیم تو ماشین شوهرخواهرم گفت یه چیزایی گفته وقتی می دید خانمی رد شده میخواستم بچسبونمش به دیوار مردیکه احترام ریش سفید خودش رو هم نگه نمیداره.  ادامه مطلب ...

گیجی مسئول آزمایشگاه

دیشب آزمایشگاه خیلی خلوت بود برعکس صبح ها که خیلی شلوغه من بودم و یه پسر بچه باید اورژانسی جوابش رو میدادن 

آقایی که میخواست نمونه خون بگیره ازمون خیلی بی اعصاب بود دیدم شیشه های جفتمون رو با هم برداشت و اول پسر بچه رو صدا زد نمونه گرفت ازش 

وقتی منو صدا زد دیدم شیشه هایی که مربوط به منه رو اشتباه از اون بچه نمونه گرفته بهش گفتیم از بس بی اعصاب بود گفت اصلاح میشه و یه آقایی دیگه اومد خون رو برد برا آزمایش هر چی هم گفتم گفت اصلاح شده   ادامه مطلب ...

حال و هوای دی

دیروز صبح گوشیمو رو ساعت 8 تنظیم کرده بودم گویا زنگ خورده خودم خاموش کردم تا این که دیدم خالم صدام میزنه که بیدار شو دیر شد سریع پریدم دست و صورتم شستم یه نصف چایی خوردم زنگ زدم داداشم بیاد منو برسونه ترمینال

از قضا گویا هیچی یار نبود از تاخیر نیم ساعته ی اول که اتوبوس نیومده بود ترمینال و منم کلافه و سخت معده درد بودم بعد که اومد هم موقع خروج رفت گازوییل بزنه و طبق روال عادی 10 دقیقه نیم ساعت اونجا معطل شدیم.

خیلی حرص می خوردم که دیر نرسم و کارام عقب بیفته  ادامه مطلب ...