دردنامه 1

از بس که دوستان مراعات نمی کنند دیشب تصمیم گرفتم برم سالن مطالعه بخوابم که سه نفر ترم اولی افتاده بودن به جون هم و صدا خنده هاشون کل خوابگاه رو میلرزوند 

تا ساعت یک بیدار موندم و کارمو انجام دادم تا حدودی پیش رفت بعدش خوابیدم که 2 نشده بود با صدای باز شدن در بیدار شدم و باز 2.5 نشده همین منوال تکرار شد  

ادامه مطلب ...

153 بیست و چهارم آبان

امروز صبح ساعت 9:45 دقیقه بیدار شدم و گوشیم چک کردم دوستم پیام داده بود فوری تماس گرفتم که خواب موندم زود حاضر میشم میام تا 45 دقیقه دیگه سه راه خیام بودم با هم رفتیم بام صیاد,

هوا سرد بود چون صبح بود خلوت بود جز چند کوهنورد و چندتا دختر و پسر, تا حالا نرفته بودم دوستمم برای اولین بار بود که با هم بیرون میرفتیم سکوت کرده بود جز اول که در ارتباط با پرونده ی حقوقی اش صحبت می کرد در باقی اوقات حواسش به رانندگی اش بود ,گویا در دنیای خودش غرق بود, منم غرق خواب خودم بودم ترافیک ملک آباد جان میداد برا چرت زدن   ادامه مطلب ...

حرف و فقط حرف

چهل و هشتم هم تموم شد و بروبچ خوابگاه امشب به اندازه ی عقده های 50 روزه شون زدند و ترکوندند.

این روزها آرامش دارم اما دلم گرفته جای یک چیزی خیلی خالیه تو زندگیم نمی دونم چیه که تا این اندازه اذیتم میکنه و این همه غمگینه حال و روزم.

امروزم نتونستم برم حرم تقریبا 90 درصد بچه هایی که بودن رفتن زیارت, اما من جونی برای رفتن نداشتم و به اندازه کافی گریه کردم 

کلا دلم تنگ شده برای بیرون برای پاییز برای خیابون ها برای آسمون , دلم قدم زدن های دو نفره میخواد, دلم اکیپ های چند نفره میخواد اما امکان هیچ کدومش برام فراهم نیست  ادامه مطلب ...

عشق در حاشیه خیابان رو به جنوب

حاشیه ی خیابان خیس از باران پاییزی 

و برگ های زرد و خسته ای که در انحلال آب گم می شوند

لذتی عجیب بدنم را می بلعد

 

ادامه مطلب ...

ته خط

یه مدت بود خیلی حالم خوب بود یه کار پیدا کرده بودم یه شرکت صنایع دستی, هفته قبل یه نمونه کار دادن تا براشون انجام بدم دیروز رفتم محل کار نمونه رو بردم و تا 2.5 موندم برا کار و آخرش برا تعیین میزان حقوق رفتم پیش مدیریت که گفت 6 ماه اول 500 میدیم که گفتم فکرام میکنم   ادامه مطلب ...