کافه دیزی

عصرهای اردیبهشت کیف می دهد تا بروی سری به خیابان بزنی به همان پارک محله و چه بهتر که مقصدت کافه ای باشد 

کافه ای که الان دقیقا همین الان هوایش را دارم که از چند فرسنگی بوی دیزی های سنتی را بدهد 

صدای شرشر آبی که از وسط کافه باز می گذرد 

و یک آواز اصیل و زنده ی ایرانی 

قدم قدم تا خود خود آرامش 


لعنت به این استان

همیشه با خودم می گفتم کاش جای بهتری به دنیا اومده بودم اما باز پشیمون میشدم که هرجا خوب و بد داره و چه بسا مردمان اینجا پر مهرترند و خون گرمتر 

اما چند روزی است که متنفرم از جایی که هستم کاش این استان خراب شده وجود نداشت با این آدم های وحشی حیوان صفت که توی مرکز استان جمعند 

هر کسی به فکر زرنگ بازیه و ضایع کردن حقوق دیگران

لعنت به من که حقوق خوندم و هیچ وقت نتونستم از اندک حق خودم دفاع کنم 

لعنت به رضاخانی که یک عده را اومد قاطی مردمان اینجا کرد که نتیجه اش این همه درد بشه و ظلم بشه و بخوره تو سر ما 

هیچ وقت تا این اندازه روحم پر درد نبوده 

فقط دلم میخواد برم از این استان پر از تبعیض و مکر برم جایی که مردمان یک رنگ تری داشته باشه 


عشق ترین موجود هستی

نبودنت تمام آرزوهایم را به هم ریخت 

نبودنت تمام سختی های از یاد رفته را به من برگرداند

نبودنت کوه ها را شکست

دل ها را آتش زد

و موجب شد تا مرد از نامرد روشن شود

دریای مهربانی بودی  ادامه مطلب ...

یک قدم تا سالی نو

بهار جوانه زده و خورشید درخشان تر از همیشه است

من زنده ام تو زنده ای و خدا زنده است 

و عشق هنوز جریان دارد

مهربانی هنوز زیباترین هدیه ی هستی است

به لحظات عاشقانه سوگند

که از پا در نخواهم آمد

و 97 را زیبا رقم خواهم زد

  ادامه مطلب ...

اسفند نوشت

اسفند هم تموم شد و تنبلی یا نبودن حس باعث شد هیچ مطلبی کار نکنم.

همیشه عاشق اسفند بودم هم هوای لطیفی داره هم ماه تولدمه هم بوی بهار و تازگی میده 

این روزها حالم بهتره اون بحران روحی رو پشت سر گذاشتم و تقریبا با خودم کنار اومدم تا کمتر اذیت بشم فقط نمی دونم پولی که دادم دست بقیه چرا  بهم پس نمیدن تا بتونم یه جایی مستقل بشم.

یک پله ی سخت رو رد کردم و در کنارش تجربیاتی متفاوت به دست آوردم از آدم ها از نحوه ی ارتباط و اعتماد

اما با تمام این ها حضور هیچ مردی برام قابل تحمل نیست و این اصلا حس جالبی نیست که نامردی تعدادی موجب سلب اعتماد همیشگی بشه 

ادامه مطلب ...