چراغ انگیزه

گاهی که ازم می پرسند چطور می گذره میگم بدتر از این نمیشه

امروز وبلاگ پسری رو دیدم با دردی مشابه خودم و چه سخت طی می کرد این دوران رو

فک می کردم تنها خورشید در سرزمین دل من غروب کرده اما نوشته های او بیش از اندازه بوی خستگی را می داد

کاش می شد دل هامون رو بسپاریم به هم و هر کسی به اندازه وسع دلش می توانست کمکی کند تا غمی از کسی برداریم و چراغ انگیزه ای را روشن کنیم.


+ کاش می شد تو باشی و من و یک خلوت دل پسندانه


پ.ن: بغض که می کنم عطرت در فضا می پیچید, مگر اینجا چیزی تپیده که زود می رسی اما دیر؟

+ عشق تنها نبض زندگی است برای کسی که می فهمد فلسفه ی هستی را

آرزوهای پاییزی من

تعجب می کنم تمام فصول سال را به انتظار پاییز ورق می زنم

***

تا برسد آن کوچه باغ خلوت

که در آن چراغی از دور دست ها بر روی تیر قدیمی برق سوسو می زند

باد کمی ملایم تر می وزد

و شال گردنم را تا دور دست ها به رقص در می آورد

من می مانم و بی قراری موهایم

ادامه مطلب ...

به دلت رجوع کن

توی زندگیم اکثر سعی نموده ام که عقل بر دلم غالب باشد, از طرفی بد بودن حال این مدت اخیرم همیشه محکومم می کرد که کاش به دلم ارزش بیشتری می دادم تا شادی را بیش از این می توانستم تجربه کنم, گوش دادن به ندای دل همیشه بهترین گزینه نیست اما تنها گزینه ی حال خوب کن می باشد.

این بار,  اول دست به دامان خدا شدم و به او اعتماد کردم و تا این جا آمدم و همیشه سعی کرده ام در تمام ابهامات ذهنیم به صدای دلم گوش کنم تا بعدها پشیمان نشم که چرا غرورم  را تداخل دادم.

  ادامه مطلب ...

شب پاییزی پر از ابهام

نمی دانم چه به خورد این شب داده اند تا این چنین دل را بفشارد, بیچاره دلی که گناهش فقط مهر ورزیدن است.

 گویی کار دنیا برعکس شده است که جواب خوبی باید بدی باشد.

یاد نگرفتم چطور وفاداری کنم تا به جفایی ختم نشود.

یاد نگرفتم چطور باور کنم تا به ناباوری ختم نشود.

یاد نگرفتم چطور دوست داشته باشم تا به تنهایی ختم نشود.

***

به کدامین گناه باید بسوزم 

وقتی می گویی:

«آرامشی که از تو روان می شود در هیچ جای جهان نیست»

و در کمال ناباوری رهایم می کنی

می روی و می سوزم

کدام را باور کنم؟

رفتنت را !

یا منبع آرامش بودنم را برای تو !

چه راز مگوی است بین من و این آدم ها

کاش یکی پیدا شود و مردانه بگوید که چرا رفت

و لایه ای خاک بر تمام گفته هایش کشید


+ تف به این دل ساده باور

+ چه فرد خلاقی بوده او که برای اولین بار دردهایش را درون وبلاگ کاشت تا ما هم بیاموزیم /.


13

امروز روز خوبی است, فعلا حالم خوبه و فکرم آزادتر از روزهای قبل

محکم بودن دیگر برایم سخت به نظر نمی آید دلم می خواهد چرخی به خودم بزنم و خویش را واکاوی کنم, همان دختر خودساخته ای شوم که هیچ وقت غرور دخترانه اش اجازه نداد از کسی چیزی را گدایی کند. همیشه دوست داشتن را حسابی جداگانه می دانستم و فکر می کردم هرچه قدر بیشتر دوست داشته باشم و خالصانه تر عشق بورزم جوابش را نیز خواهم گرفت.

دیگر نه تنهایی برایم مهم است و نه روزهای سخت برایم معنایی دارند, انقدری توان و غیرت در وجودم ریخته که بتوانم سختی ها را با جان و دل خریدار باشم, و مسیر حرکتم را بسپارم به خدایی که همیشه ناخدای کشتی زندگی ام بوده است بی شک هیچ کسی قابل اعمادتر از او نیست.


+ چه خوبه که یکی هست که همیشه هواتو داره