بانوی درد

بانوی درد

حرف ها دارم دردنامه ها دارم

این روزها چه مظلومانه محکوم می شوی 

ادامه مطلب ...

در انتظار او

آیا این انتظار را پایانی است

یا این انتظار مرا به خاک خواهد رساند؟

یعنی تا این اندزه ترسناک بوده ام و خبر نداشتم که توان رو در رو شدن با واقعیتی را داشته باشم.

خودت را به تمسخر بگیر دل هیچ وقت به من خیانت نمی کند, محال است که الان به اشتباه حس کند باز شدن پرده های دروغینت را

پ.ن:

خدا نکند ته دلت خالی شود

بیزارم از بوی خیانت و دروغ

بی شعوران تاریخ

فک می کنیم زرنگ شده ایم هر کسی از راه می رسد تا سر دیگری را شیره بمالد و راحت بگذرد و به ریشش بخندد,  یکی احساس را نشانه می گیرد, دیگری دارایی را و نفر بعدی روحیات طرف را و هم چنان این روال ادامه دارد.

وقتی به سر پرتگاه می رسیم نمی دانیم چطوری بر سر و رویمان بکوبیم چطوری از دیگران التماس کمک کنیم میخواهیم خودمان را به هر دری بزنیم تا از آن بن بست راحت شویم اما ای دل غافل یادمان نمی آید با مثلا زرنگ بازی هایان چه بلاها بر سر دیگران آورده ایم, چه افرادی را کشته ایم و یا با حماقتمان چه تاوان سنگینی به دیگران داده ایم که مثلا شاهکار کرده ایم. 

ادامه مطلب ...

شب آرام

چشمم به وبلاگی خورد که آمده بود یک خانمی را نقد کرده بود که همیشه از غم مینویسه و گویا از دوران مجردی تا الان که متاهل شده و مادر همچنان شعر فروغ و غم نامه منتشر می کنه و در آخر گفته بره پیش روانکاو, بالاخره یک روزهایی وجود داره که آدم حس خوبی داره و نمیشه که همش غم باشه.

یک لحظه این پست باعث شد به فکر برم که توی این دنیای مجازی هم نمیشه آدم مشکلاتش را به دریا بده, شاید اون خانم برای راحت شدن و سبک شدن از غم می نویسه, اصلا شاید مثل من هیچ مونسی نداره توی دنیای واقعی, شایدم اصلا دلش نمیخواد با کسی درد دل کنه و اومده از وبلاگ به عنوان دفترچه ی درد دلش استفاده می کنه.

ادامه مطلب ...

آخرین التماس

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.