کافه پاییزی

دلم کافه می خواهد

سقفش از برگ های رنگارنگ

سرخ و زرد و نارنجی

پر از عطر اسپرسو

با نور زیبای ارغوانی

که منعکس می شود بر روی میزی

در  گوشه ای خلوت

 

ادامه مطلب ...

دیوار کوتاه

از دیشب که اون همه عذاب آور بود برام, تصمیم گرفتم کمی به فکر خودم باشم و انقدر موجب لگدمال شدن خودم نشم. اما بد مرضی شده این عادت              

اما دلیلش رو فقط خودم میدونم و خدای خودم 

اما متاسفانه مرض بدی است هرچند که دیگر سراغی نگیرم اما مدام چک کردن تلگرام و انتظار کشیدن که شاید پیامی رسیده باشد هم بد دردی شده, چک نمی کردم عین گوشی ام که دیگر زنگ خوری ندارد عین اینباکسم که دیگر پیامکی نمی رسد. 

ادامه مطلب ...

تونل مرگ

دیشب تا دیر وقت بیدار بودم, سه یا سه و نیم دقیق یادم نیست کی خوابم برده, از بسی از تب می لرزیدم.

ساعت چهار و نیم صبح با وحشت از خواب پریدم, خواب دیدم درشکه ای که چند نفر دیگه قبل من سوارش بودن کنارم توقف کرد تا سوار بشم, من از قطار جا مانده بودم و مسیرم کجا بود نمی دانم, اونی که افسار دستش بود اصرار می کرد و من تمایلی به سوار شدن نداشتم اما بی فایده بود اونجا شدید ترسناک و اگر این درشکه هم می رفت من می ماندم و تنهایی 

سوار شدم و راه افتاد بسیار سریع می رفت انگار در حال پرواز کردن است به تونل بسیار طویل با عرض باریکی رسیدیم طی مسیر چند نفر دیگر را هم سوار کرد, مدام از این تونل رفتگانم به آن دنیا می آمدند و با لبخند و خوش آمدگویی به ما می پیوستند, تا اینکه زنی لاغر اندام با لباس راهبه, هم سن و سال های مادرم شاید کمی جوان تر از تونل بیرون آمد و با لبخندی به سمت من حرکت کرد چهره ی آن زن باریک اندامِ صورت کشیده برایم آشنا بود اما نمی دانم کجا دیده ام خواست دستم را بگیرد که درشکه توی تونل لغزید و شدید محو شدیم و با فریاد پریدم از خواب

+ وقت نماز صبح شده بود و من چشمهایم پر از پف و درد که تازه یادم افتاد تا صبح اشک ریختم و درد اصلیم چه بوده است.

+ مادرش بود ...

پ.ن: از مرگ نمی ترسم منتظرم

21

مگه نمیگی ادعونی استجب لکم؟

مگه نگفتی توکل کن باقی راه با من

مگه توکل نکرده بودم؟ مگه هه چیو نسپرده بودم بهت؟ مگه استخاره نگرفته بودم؟ مگر همیشه کمک نخواسته بودم؟ پس چی شد؟

چرا همش این دل بینوای من؟؟؟

گناه من چیه چکار کردم مگه من این زندگی رو انتخاب کردم مگه من این وضعیت رو خواستم؟

چرا همش این همه عذاب برای منه؟

خدا 

دیگه بهت اعتماد ندارم

ظلم کردی در حقم خیلی ظلم کردی در حقم 

خیلی لذت بخشه صدای زجه های یه بیچاره رو شنیدن؟؟؟

خیلی لذت داره دیدن عذاب کشیدنم

دیگه نمی دونم چطوری صدات کنم چطوری کمک بخوام که توی این سال های عمرم نخواستم

خستم 

لطفا بیخیالم شو

ویلم کن

اصلا نخواستم هیچی نمیخوام 

رهام کن

از این همه زجر و زندگی رهام کن

کافیه کشیدم این همه سال کشیدم بسه دیگه

خدایی کن این بار و تموم کن 

بیست

چرا دست و دلم به سوی نوشتن نمیره, گویا گم کرده ام تمام ذوق پاییزی ام را, بعد شروع درمان حالم بهتر شده بود اشتهام بیشتر شده بود میزان سرگیجه ها و ضعف ها و از حال رفتن هام از بین رفته بود, اما بیش از سه روزه دوباره سرم شدید گیج میره و مدام با ضعف مواجه میشم, دوباره حمام رفتن هام کم شده از ترس اینکه مبادا زیر دوش از حال برم بیفتم, خسته شدم از این وضعیت ظالم

وقت غذا خوردن که میشه انگار سخت ترین کار دنیا رو دارم انجام میدم از بس بی میل و بی میل تر شدم, یاد پزشک عمومی درمانگاه افتادم که قبل از آزمایش و چکاپ میگفت این اواخر اتفاق ناخوشایندی برات رخ نداده که استرس آور باشه و موجب ناراحتیت شده باشه, چون توی اتاق دکتر تنها نبودم گفتم نه اوضاع بر وفق مراد بوده, الان که می بینم با وجود داروها بازم چند روزیه که به روال قبلی برگشتم داره باورم میشه که دلیل این حالم علاوه بر دلایل تخصصی در کنارش میتونه روحی باشه که روی جسمم تاثیر گذاشته.  ادامه مطلب ...