-
یا حفیظ بی کسان
1396/09/08 04:40
از یکی خواستم نیمه شب نماز حاجت بخونه و برام دعا کنه که پیام داده «ان شاالله امشب قبل از طلوع خورشید اسباب فرج و گشایش در کارت فراهم میشه.» امیدوارم نبود خواب مدتیه باز بلای جونم شده امشب لپ تاپ رو خاموش نکردم گفتم موزیک گوش بدم گریه کنم چه میدوم تخلیه شم با اشک نماز خوندم دعا کردم براش دلم نگرانه تنهاست و تنهایی رو...
-
جدال بین دل و عقل
1396/09/07 23:16
-
لعنت
1396/09/03 01:43
با این همه خستگی 5 ساعت راه و استخوان درد ناشی از سرماخوردگی بازم خواب به چشمم نمیاد طلسم شده ام با غم خدایا تمومم کن ترو به هرچی برات ارزشمنده خستم خستم خستم از گریه کردن دیگه خستم خدا خودکشی حلال خدایا بس نیست کو پس عدالتت چرا نمی بینی چرا نوبت من شد نمیشنوی چرا بس نیست این همه درد خدایا چطور میخوای جواب منو بدی در...
-
حس آواره بودن
1396/09/02 20:41
تازه رسیدم خونه البته نمیشه گفت خونه, خونه ی خالم, اصلا حال روحیم خوب نیست, توی مسیر هم همش بغض داشتم قایمکی همش اشکام می ریخت, نمی دونم چرا انقدر من به این زندگی لعنتی ناامیدم, نمی دونم چی حالمو خوب می کنه نمی دونم چه مرگم شده تا رسیدم عزیزدلم نبود رفته بود با باباش مغازه بعد که اومد هرچه صداش میزدم نمیومد بغلم چون...
-
اولین روز آذر
1396/09/02 00:00
امروز غروب رفتیم ملاقات یکی از فامیلا بیمارستان, برگشتنی من و خواهرجان سر خیابون پیاده شدیم تا سر بزنیم چندتا بنگاه و بریم کافی شاپ بنگاه اولی که رفتیم قیمت ها رو خیلی بالا گفت, حدود نیم ساعتی مارو به حرف واداشتن یک آقایی بود بازنشسته راهنمایی رانندگی کل فحش نثار مسئولین کرد که تو با این همه درسی که خوندی هنوز بیکاری...
-
جلسه 2
1396/08/30 22:51
می رود آبان با تمام کوله بارش استرس هایی که به همراه داشت دغدغه هایی که روز افزون بود می رود این بار که نیاید باز یک ساعتی مانده و من در استقبال آذر ماه آذری سرشار خوبی ها عشق, مهربانی و گذشت رمز راهم بوده و هست و خواهد بود می رود آبان و من فردا خوشبخت ترین دختر این خاک خواهم بود می رود آبان و من در اول آذر ماه با دو...
-
فردا
1396/08/30 15:40
دیشب یک دوست قدیمی زنگ زد جواب ندادم پیام دادم حال و حوصله ندارم اونم نگران حال جسمیم شد و بهش توضیح دادم روحی خوب نیستم. آخر شب باز زنگ زد منم دلیل حالمو براش گفتم گفتم تصمیم دارم برا ادامه زندگی برم ... گفت توی مسیر تهران دیدم همچین جایی رو میخوای برم شرایطشو بپرسم آدرس مشهد رو هم بهم بده میرم شرایط اونجارم میپرسم...
-
دنیای بی حس
1396/08/29 00:53
اصلا هیچ حسی ندارم از بس با درد دست و پنجه نرم کردم از بس غصه خوردم از بس دعا کردم و بی نتیجه موند دیگه تمام حس های غم و شادی برایم بی معنی شده اند اگر بزرگترین معجزه ی عالم نیز رخ بدهد خوشحالم نخواهد کرد و اگر بزرگترین غم های عالم به سراغم بیایند در این لحظه ناراحت نخواهم شد. بهترین حسی که میشه داشت همین بی حسی است...
-
[ بدون عنوان ]
1396/08/27 12:28
-
ظلم
1396/08/26 16:33
ظلم که شاخ و دم ندارد گاهی خود را به صورت دل شکستن در می آورد گاهی سو استفاده ای می شود از یک آدم ساده گاهی پایمال کردن حقوق یک شهروند و گاهی محو کردن لبخند یک کودک و گاهی هم قضاوتی از نوع نادرست به همین سادگی شاید ما هم دخیل باشیم به صورت روزمره در فقره های ظلم + دیروز دعوت بودم برای مصاحبه ای ... مرحله اول: 3 نفری...
-
محبوب من دری بسته است بازش کن
1396/08/26 00:40
الهی پر از گناهم و شرمندگی هیچ امیدی نیست هیچ روزنه ای نیست جز رحمتت جز نگاهت مهربان من خودت کاری بکن بگشا تمام درهای بسته را باز کن تمام گره های کور را تسکین بده به تمام نگرانی ها حلال باش برای مشکلات مهربانم دستانم پر نیاز دلم پر نیاز وجودم پر نیاز فقط لطف و نگاه تو را می طلبم محبوب من + نگرانم مغزم استرس گرفته است...
-
ای ظلمت شب با من بیچاره بساز
1396/08/24 23:17
باز خواب دیدم پدرم بیماره و وسط هال خونه ی برادر بزرگم خوابیده, دور برش شلوغ بود خیلی ها عیادتش اومده بودند از دور دیدم کسی وارد حیاط خانه شد و داشت به درب هال نزدیک می شد در هال رو نیمه باز کرد دید شلوغه برگشت بلند شدم می دونستم اومده دیدن من رفتم دنبالش اما نبود. از خواب پریدم. باز خوابیدم و دوباره دیدم سوار بر...
-
لعنت به تو ای زندگی
1396/08/23 23:41
کی تمام میشه این همه درد و بغض چند شب پیش یک پیامک اومد که فاطمه تو حرم امام رضا هستم چه دعایی کنم برات امشب زنگ زده بود جویای جواب دکتر بشه ازش پرسیدم چه دعایی کردی برام؟ گفت دعا کردم زودتر حرکت کنی و بری یه جای بهتر و بیفتی رو غلتک زندگی و بتونی زندگی کنی و لذت ببری + هیچ کسی منو اندازه ی تو نفهمید هیچ کس +لعنت به...
-
جای امن می خواهم
1396/08/23 14:14
اینجا هم احساس راحتی نمی کنم نمیشه راحت از افکارم از دردهام چه میدونم از هر چیزی بنویسم دلم یه جایی رو میخواد بشه راحت نوشت راحت حرف زد راحت درد دل کرد + کسی قرار نیست باب میل کسی بنویسد + از عنوانش مشخص است دلنوشته نه باب میل کسی نوشته
-
خدایا
1396/08/22 23:26
امشب از اون شب هاست که فاز غصه داره تمام وجودم, دلیلش نمی دونم بر میگرده به اخبار زلزله یا وضعیت جسمی خودم یا شایدم وضعیت روحیم یا شایدم اینکه فردا باز باید برگردم به شهرمون و جایی که اصلا دوست ندارم. از صبحی هست تب دارم و حوصله هیچی نیست, هوا هم قدری سرد شده نشه بیرون رفت مثل قبل دکتر هم رفتم برا نشون دادن آزمایشات و...
-
جلسه مشاوره 1
1396/08/21 23:54
سر صبح طبق وقت قبلی رفتم آزمایشگاه برای نمونه گیری فردا صبح باز باید برم برای سونوگرافی از آزمایشگاه کارمون که تموم شد تاکسی گرفتیم با خواهرجان رفتیم اداره که سوالمو بپرسم و راهنمایی بگیرم برا کار, مسئول قسمت اشتغال اصلا راهنمایی خاصی نکرد و ناامیدانه برگشتیم خونه تو تاکسی متوجه شدم انگشتام خونیه از خواهرم پرسیدم به...
-
53
1396/08/20 23:26
توی تمام بلبشوهای ذهنی و تمام دردهایی که وجود داره حس می کنم حالم خوبه یک حس آرامش عجیب دارم امشب دکتر باز آزمایش نوشت و سونو داد و جواب نهایی رو دوشنبه میده, صبح باید برم آزمایشگاه برا عصر هم یکی از دوستان لطف کردند و پیش یک دکتر روانکاو برام وقت گرفتن تا شاید اوضاع غم آلودم بهتر شه خدا کنه کارم درست شه و از بیکاری...
-
پاییز عزادار
1396/08/20 00:10
سرما دوان دوان به مشام می رسد پنجره ها احساسش کرده اند و به رنگ ملایم نقش بسته اند خورشید با ناز بیشتری سلام می دهد خیابان ها خلوت تر شده اند صدای رکاب دوچرخه ها نمی آید پاییز نیمه نشده است ها... اما خبری از رنگ های پاییزی نیست کوچه باغ ها در رنگ سرد غرق شده اند سنگ فرش ها به خواب رفته اند برهوتی به روز تزریق شده است...
-
زخم های بی دوا
1396/08/19 17:15
گوشیم زنگ میخوره در کمال تعجب آشناترین شماره رو می بینم بدون توجه به شلوغ و خلوت بودن دور برم جواب میدم, گرم برخورد میکنه اولین سوالی که بعد احوالپرسی می پرسه فاطمه تو چرا انقدر خودتُ اذیت میکنی؟ چرا انقدر روحتُ آزار میدی؟ پرسیدم منظورت چیه میگه تازه رسیدم خونه در کمال تعجب دیدم 432 تماس دارم ازت, اس ام اس هایی که...
-
روز تلخ
1396/08/19 00:35
نمی دونم چرا امروز اصلا رو اعصاب نیستم صبح که بیدار شدم مجبور شدم با خواهرم اینا برم کوه, چون تمایل نداشتم اصلا بهم خوش نگذشت شب برگشتنی رفتیم درمانگاه تا آمپولم تزریق بشه, متاسفانه به قدری بد تزریق کرد که هنوز درد دارم اون لحظه ای که بلند شدم کلا پام بی حس شده بود و نمی تونستم حرکتش بدم کلا روحیه امو باخته بودم با...
-
دردها دارم نخوان مرا
1396/08/18 02:41
از سرزمین درد می آیم ناله هایی که نسبم بدان ها اتصالی نیافته بود آرزوی آمدنم شیرین بود بله دختری در راه است و انتظارها رو به پایان است آه که به صباحی نرسیده به صلابه گرفتن پایم را نفرین به تو ای زندگی که از اون روز مرا سرودی درد دارم محکم می بندم کمر استقامت را مرد می گردم در ذره های کودکی ام ذره ذره می شوند آرزوهایم...
-
رعایت کن
1396/08/17 13:26
دیشب بعد غروب به همراه خواهر جان رفتیم کافی شاپ که سر خیابونه و نزدیک خونشون, چند روزیه من اینجا مهمونم تاهفته دیگه که موعد دکتر و چکاپ بعدیم هست. اسپرسوش این سری عین زهرمار تلخ بود اما شدید چسبید, خواهرم بچه سه ماهه داره که حوصله اش سر رفت شروع کرد به گریه تصمیم گرفتیم سریع تر بریم تو پارک جلوی کافی شاپ بشینیم تا بچه...
-
کاش یک نظر به پایین داشتی
1396/08/14 11:20
بعد از یک هفته دوندگی اداری و پاس دادن از این اداره به اون اداره بالاخره ختم شدیم به استانداری که جواب شد وزیر کشور دستور داده اصلا مجوز ندید فعلا. اینم از ختم بخیری که منتظرش بودم تا شاید سببی شه از خونه نشینی و حرص خوردن راحت شم بعد این همه درس و آوارگی و در به دری از این استان به اون استان از این شهر به اون شهر...
-
حقوق مالکیت معنوی
1396/08/13 18:06
وقتی ویندوز عوض می کنم تا یه مدت کلن گیج میزنم اصلا یه وضی, کلا دیر به دیر عادت دارم ویندوز عوض کنم تا حیاتی نشه این کارو انجام نمیدم. چند وقت قبل داشتم ایمیلمو چک می کردم که یک ایمیلی نظرمو جلب کرد و فوری بازش کردم از طرف وزارت دادگستری که نوشته بود از شما به دلایل حقوق مالکیت معنوی شکایت شده و توضیحات بیشتر درون...
-
45
1396/08/11 23:11
چند روزی میشه نه فرصت دارم نه حال و حوصله درست و حسابی, کلا از قدیم آدمی بودم که از بلاتکلیفی بیزار بودم. فعلا درگیر یه کار اداری شدم خوب پاس میدن از این ارگان به اون ارگان امشب پسر خواهرجان رو بردیم پارک, تو ماشین منُ اون همیشه عقب می شینیم پدر و مادرشم جلو هستن, یه دفعه وسط راه متوجه شدم داره بلند بلند یه چیزی رو...
-
بانوی درد
1396/08/09 23:49
بانوی درد حرف ها دارم دردنامه ها دارم این روزها چه مظلومانه محکوم می شوی اتهام خطای چشم دیگران سمت تو می رود حواست باشد هر که مظلوم تر زندگی اش پایمال تر زندگی کن هر چند این جامعه آدم حسابت نکند باز هم زندگی کن مستحکم باش مردانه بجنگ فارغ از جنسیت جدای از تمام تبعیض ها تو محکوم نیستی به آنچه به ذهنت داده اند خودت را...
-
در انتظار او
1396/08/08 01:33
آیا این انتظار را پایانی است یا این انتظار مرا به خاک خواهد رساند؟ یعنی تا این اندزه ترسناک بوده ام و خبر نداشتم که توان رو در رو شدن با واقعیتی را داشته باشم. خودت را به تمسخر بگیر دل هیچ وقت به من خیانت نمی کند, محال است که الان به اشتباه حس کند باز شدن پرده های دروغینت را پ.ن: خدا نکند ته دلت خالی شود بیزارم از بوی...
-
بی شعوران تاریخ
1396/08/05 18:07
فک می کنیم زرنگ شده ایم هر کسی از راه می رسد تا سر دیگری را شیره بمالد و راحت بگذرد و به ریشش بخندد, یکی احساس را نشانه می گیرد, دیگری دارایی را و نفر بعدی روحیات طرف را و هم چنان این روال ادامه دارد. وقتی به سر پرتگاه می رسیم نمی دانیم چطوری بر سر و رویمان بکوبیم چطوری از دیگران التماس کمک کنیم میخواهیم خودمان را به...
-
شب آرام
1396/08/05 03:16
چشمم به وبلاگی خورد که آمده بود یک خانمی را نقد کرده بود که همیشه از غم مینویسه و گویا از دوران مجردی تا الان که متاهل شده و مادر همچنان شعر فروغ و غم نامه منتشر می کنه و در آخر گفته بره پیش روانکاو, بالاخره یک روزهایی وجود داره که آدم حس خوبی داره و نمیشه که همش غم باشه. یک لحظه این پست باعث شد به فکر برم که توی این...
-
آخرین التماس
1396/08/04 23:21